موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

علیرضا آیت اللهی هستم ؛ متولد 1324 در یزد ؛ تحصیل و تخصصم در مردم شناسی است ؛ و تجربه و تعهدم به مردم مسلمان و مطالعات فرهنگ و تاریخ اسلامی . بنابر این در حوزه ی مردم شناسی و تاریخ روحانیت ، مبلغان و مروجان مذهب شیعه دوازده امامی یزد ، می نویسم که تعداد کثیری از آنان از اجداد بنده ی « حقیر فقیر سراپا تقصیر » هستند ... پس ، محور کار بر معرفی روحانیانی است که نام خانوادگی آیت اللهی دارند ؛ از شهر یزد برخاسته اند ؛ و اجداد و خویشان آنان .
پیوندها
پیوندها
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
روحانی هم وظیفه ای دارد که وقت می گذارد و باید از قبل آن زندگی کند ...


روحانی هم وظیفه ای دارد که وقت می گذارد و باید از قبل آن زندگی کند ...


رسم بود ، یا به قول پدرم مرحوم آقا میرزا جواد آیت اللهی ، رسم بدی بود که امامت مسجد  پس از فوت امام جماعت ؛ تا حدٌ ممکن به یکی از پسرانش که روحانی بودند ، و آنهم ترجیحا" پسر ارشدش ، منتقل شود ؛ حتٌی اگر یک یا چند روحانی صالح تر از وی در محل حضور داشتند یا داوطلب برعهده گرفتن آن مسؤولیت بودند .

از این رو بعد از فوت پدر بزرگم ، مرحوم مغفور حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی آیت اللهی ( شریف - مصلٌائی ) ، مردم محل چنان که رسم بود بعد از سوٌمین مجلس ترحیم ، پدرم را به محل امامت جماعت پدرش ، مسجد مصلٌی عتیق (1) برده بودند حال آنکه ایشان نه تنها ملبٌس نبوده است بلکه در حوالی 1318 - 1319 تحت فشار سازمان اداری کشور ، که در آنجا مسؤولیتی اداری داشته است ، نه تنها ملبس نبوده است و به اصطلاح کراواتی بوده است بلکه ریش هم کوتاه کرده بوده و .... هیچکدام از سایر برادران هم روحانی نبوده اند . ( یکی بعدا" بدون آنکه تحصیلات کافی داشته باشد ملبس شد ... )

پدرم پس از نخستین نماز جماعت با تشکر از مردم محل که ایشان را به هرصورت قبول داشته اند ( و تا سالهائی مدید به منظور امور شرعیه به ایشان هم مراجعه می کردند ) به سراغ یکی از روحانیان صالح رفته ایشان را به جای خود می گمارند و تا چند هفته نیز همه نوبت های نماز را ماموم ایشان می شوند تا وضعیتی عادی برقرار شود .

حدود پنجاه و پنج سال قبل از این ( 1341 ؟ 1342؟ ) که رمضان به وسط زمستان افتاده بود ، به اصطلاح آن روزها وضع بازار کساد بود و به طور کلٌی معیشت مردم تنگ شده بود . اواسط ماه مبارک خادم مسجد مصلی عتیق به درب منزلمان آمد با این گزارش به پدرم که وضع مسجد خراب است ؛ به زحمت میتوانیم آن را گرم کنیم چه رسد به اینکه یک چای هم به مردم بدهیم . اکثر شب ها حتی هیچکس چند دانه نقل آلوچه ای برای افطار نمی آورد یا حتی خرمای بافقی ، چه رسد به زولبیا - گوش فیل و... گویا آقا هم می خواهند برای لیالی قدر طلبه ای را به جای خود بگمارند و خود در جای دیگری روضه خوانی و مراسم داشته باشند ...

پدرم هم در آن سال با اینکه سردفتر اسناد رسمی و سردفتر ازدواج بودند وضعیت مالی خوبی نداشتند ( چند ؟ قسط وام بانکی می پرداختند ) و به من گفته بودند ممکن است امسال نتوانم پارچه فاستونی برای کت و شلوار نوروزت بخرم و ...همه ناراضی و بیش از همه روحانیان ناراضی بودند . ... با اینهمه به خادم مسجد گفتند فردا بیاید و فردایش مختصر پولی به وی داده گفتند مراسم را به هرحال برقرار کنید ؛ پسر بزرگم نیست و این پسرم ، علیرضا ، هم نباید به مسجد بیاید ( بیماریی داشتم که حدود یک سال طول کشید و آنهم مخارجی داشت ... ) ؛ من و سه - چهار نفر از برادرهایم به مسجد می آئیم و پاکت روحانی را هم هرکس که باشد من می دهم ( بعدا" گویا مقداری از مبلغ را هم عموی دومم و برادر بزرگم پرداخته بودند ) امٌا امام مسجد ندانند که هزینه را چه کسی تقبل کرده است ... در آن مراسم در هر سه شب پدرم ، عموهای دوٌم ، چهارم و ششمم ، برادر بزرگم که در تعطیلات فراغتی یافته بود و گاه به گاه خود من ، برای مدتی کمتر از یک ساعت ، هرشب شرکت داشتیم و مسجد رونقی دیگر یافته بود .

می گفتند که آن سال از همه سالها پررونق تر بوده است و صدای گریه و لابه مردم حاضر در مراسم تا چند کوچه و خانه آنطرفتر می رفته است ...

در آنچنان اوضاع دشواری پدرم بخش قابل توجهی از مخارج آبرسانی به محل را نیز بر عهده گرفته بودند ! و این بود که برادرم بخشی از مخارج خانه را برعهده گرفت ؛ قرار شد من به جای یکی از کارمندان دفتر پدرم که به جای دیگری رفته بود تا شاید حقوق بیشتری دریافت کند روزانه دوساعت در دفترش کار بکنم ؛ و مرحوم والده از طرفی یک خیاطخانه زنانه به راه انداختند ؛ و از طرفی در محلی چسبیده به منزلمان یک مرغداریِ خانگی .... 

(1) پدرشان مقام امامت جماعت نوبت صبح ، و تولیتِ غیر رسمی مسجد جدٌش آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی را هم بر عهده داشته است که روز پس از فوت وی یکی از ساداتِ ؟ طلبه ی یزد به آنجا رفته به جای امام جماعت متوفی نماز می گزارد و پس از شماتت برخی از مامومین و کسبه ی محل از این عملِ خود سرانه ، در برهه ای که یزد یک مدیریت متمرکز روحانی نداشته است و آقا شیخ غلامرضا کوچه بیوکی هم که در اینگونه مواقع نقش ریش سفیدی را ایفاء می کرده است در یزد حضور نداشته است ، فردای آن روز پس از اذان صبح به درب منزل حاج میرزا علی رفته پس از کوبیدن کوبه به پاسخ دهنده ازداخل منزل می گوید : به شیخ جواد بگوئید که من رفتم در مسجد ملٌا اسماعیل با اجازه ایشان نماز بگزارم ! ... 



برچسب :
نوشته شده در يکشنبه ششم 4 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
اندر ضربت خوردن امام علی (ع)

از : حاج میرزا کاظم آیت اللهی متخلص به ادیب یزدی



در مدح مناقب مولای متقیان امیر مؤمنان


 و مرثیه شهادت آن شاه ولایت


علی که اوج گرفتی ز تیغ او اسلام

زدی نه جز به رهِ مستقیم حقش گام


به ذوالفقار سر کافران فکند به پای

به نفع حق برسانید غزوه ها انجام


بُد از هزیمت کفٌار نیتش ، تنها

رضایت ملک ذوالجلال والاکرام


بها گرفت ز آراء انور وی شرع

امور دین به تدابیر او گرفت نظام


فتاد لرزه بر اندام کافران از بیم

برای رزم ، برآمد چو تیغ او زنیام


ز ذوالفقار کجش راست گشت دین خدا

به رهنمائیش آئین حق گرفت قوام


دریغ و درد که از کجروی دهر هنوز

نیافته ز بلاغش امور شرع تمام


ز تیغ کینِ مرادی به مسجد و محراب

ز خون فرق و سرش گشت ریش او گلفام


ز ضرب تیغ پر از زهر گوشه محراب

چنان فتاد که بودیش نی توان قیام


ورا به خانه حسین و حسن رسانیدند

بگشت بستری از ضعف آن امام همام


ز فرط سوزش زخمی که زهر آگین بود

به پیچ و تاب بُدو پابه پای سود مدام


دگر نه تاب سخن گفتن و شنیدن داشت

به دیده صبح جهان آمدش سیاه چو شام


چو یافت روز دگر درد خود کمی تسکین

گشاد بهروصایا و موعظت ها کام


در او پدید شد آثار مرگ بعدِ شبی

برفت یکسره تابش ز تن در این هنگام


ببست دیده ز دنیا و جان به جانان داد

رها ز حزن و الم گشت و محنت ایٌام


به هر زمان که کند یاد این حدیث ادیب

روان گداز شود ، وز دلش رود آرام


از این مصیبت عظمی زمین و عرش گریست

عزا گرفته از آن قدسیان به عرش تمام


گریست هر نبی و هر ولی به خلد ، و گریست

به ویژه فاطمه با یاب خود بنی ِ کرام


گریستند همه جنٌ و انس و حیوانات

تمام ذرٌات در سوگ پیشوای انام


.

برچسب :
نوشته شده در جمعه چهارم 4 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر

X