موضوعات مطالب
آرشيو مطالب
صفحه ها
آمار و امكانات
درباره وبلاگ

علیرضا آیت اللهی هستم ؛ متولد 1324 در یزد ؛ تحصیل و تخصصم در مردم شناسی است ؛ و تجربه و تعهدم به مردم مسلمان و مطالعات فرهنگ و تاریخ اسلامی . بنابر این در حوزه ی مردم شناسی و تاریخ روحانیت ، مبلغان و مروجان مذهب شیعه دوازده امامی یزد ، می نویسم که تعداد کثیری از آنان از اجداد بنده ی « حقیر فقیر سراپا تقصیر » هستند ... پس ، محور کار بر معرفی روحانیانی است که نام خانوادگی آیت اللهی دارند ؛ از شهر یزد برخاسته اند ؛ و اجداد و خویشان آنان .
پیوندها
پیوندها
سایر امکانات
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى كند كه سراسر سال، رمضان باشد
گوشه ای از خدمات آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی (1) .


گوشه ای از خدمات آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی (1)


از زمان مظفریان که نقش دین در حکومت بر یزد – کرمان – شیراز – اصفهان و... پررنگ تر شد نه تنها گاه قدرت طلبان ، چون صفویان که در این راه حتی خود را سید معرفی کردند ! ، در رقابت بایکدیگر از دین مدد می جستند بلکه گاه در رقابت نفوذ و زعامت با علمای دین قرار می گرفتند و بالاتر از این ، استکباریون یا افرادی روحانینما بودند که ، با ساختن و گسترش فرقه های مذهبی ، قصد به حکومت کردن داشتند و فتنه های آقا خان محلاتی و سید محمد علی باب از اینجا ناشی می شد ؛ که از جمله در یزد و نواحی اطراف آن آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی عملا" به مقابله با آنان برخاسته است و منجی شیعه دوازده امامی گشته است . والٌا :

بدون آخوند ملٌا اسماعیل  بسیاری از مردم این ناحیه اسماعیلی ، شیخی یا بابی و بهائی شده بوده اند .

پس از نادر شاه افشار مجددا" هرج و مرجی در ایران به وجود آمد که قدرت طلبان – روحانیان و مردم سه ضلع آن را تشکیل می دادند . روحانیان با کمال و زبان خود مردم را جذب می کردند ؛ امٌا قدرت طلبان به زور شمشیر بر مردم حکومت می کردند و در راه این حکومت همیشه روحانیان را رقیب خود پنداشته از آنان واهمه مینمودند ...

... تا اسماعیلیه ، که حتی رقیب حکومتی صفویان و حکومتهای قبلی آنها نیز بودند ، ظهور کردند که که پس از نادر و در زمان زندیان فرصت را مناسب حکومت برتهران و قم تا کاشان و اصفهان و یزد و کرمان یافتند...

نوشته اند :

« رهبری فرقه ی اسماعیلیه در زمان حکومت زندیه با سید ابو الحسن خان دهقی قمی بود که حکومت کرمان را داشت . وی به دلیل یاری به لشگر لطفعلیخان زند در حمله آقا محمد خان قاجار به کرمان از سوی خان قاجار عزل شد . امٌا از سوی فتحعلیشاه حکمرانی به محلات رفت و در آنجا ساکن شد و پس از فوت او ، فرزندش شاه خلیل الله ( میرزا شاه خلیل الله ) به مقام امامت و پیشوائی فرقه اسماعیلیه رسید » . ( شمیم . تاریخ قاجار . 136، و... ) .

اسماعیلیان که مدعی حکومت بودند و بر کرمان و برخی از زرتشتیانش از یک طرف و محلات قم از طرف دیگر سلطه هائی داشتند ، احتمالا" به منظور سلطه بر کلٌ این ناحیه ، به یزد که در آن زمان یکی از دو شهر بزرگ ایران ، و دارای جمعیتی زرتشتی بوده است ، و فترتی چند ده ساله از زمان کریمخان تا زمان آقا محمد خان نزد روحانیانش ، داشته است مهاجرت کرده اند تا آن شهر را پایگاه تبلیغات مذهبی ، و به تدریج تبلیغات حکومتی خود ، قرار دهند . غافل از آنکه گفته اند :

هر بیشه گمان مبر که خالی است ...

تاریخ نوشته است که ( پس از حضور آخوند ملٌا اسماعیل به عنوان اعلم شیعیان دوازده امامی در یزد و بنای مکتب اصولی در آنجا ) :

« شاه خلیل الله پس از مدتی اقامت در محلات به یزد رفت و چون رهبر فرقه و به قول مردم آن روز دارای دم و دستگاه مفصل بوده مورد حقد و کینه ی بعضی از روحانیون قرار گرفت ...» ( شمیم . همان ) .

منظور از بعضی ( یکی از ) مشخصا" میرزا محمد جعفر صدر الممالک است ؛ که وی اعلم یزد نبوده و بنام روحانیت و شراکت با حکومت قاجار ، وی نیز دم و دستگاهی داشته است ؛ حال آنکه آخوند ملٌا اسماعیل با آنهمه ابهٌت و ساختِ چنان محلٌه و مسجدی ، ثروتمند یا غیر از آن ، عارف مسلک بوده است ؛ و امٌا به عنوان رهبر واقعی ( مجتهد ) مردم شیعه دوازده امامی یزد که در آن زمان به همٌت وی دارای حوزه ای علمیه در یزد شده است از هیچگونه دفاعی دریغ نمی داشته است .

میتوان حدس زد که برخی از مدافعان شیعه دوازده امامی مکتب اصولی یزد در فتنه  1232 زهجری قمری در یزد از شاگردان یا طرفداران وی بوده اند ؛ گرچه در آن فتنه هیچ نقشی از وی گزارش نشده و این نیز مقام و موقعیت واقعی روحانیت وی را می رساند.

( ادامه دارد انشاء الله )


برچسب :
نوشته شده در جمعه نوزدهم 8 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (5)

 

روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (5)

 

( دکتر ) حاج سید طاهر آیت اللهی (3)

درست است که در دهه های 1330 و تاحدودی 1340 کسانی که به کلاه شاپو مکلٌا بودند نزد مردم قشر مرفٌه جامعه ، و باصطلاحِ جهانی « یقه سفید » ، محسوب می شدند (1) امٌا مجموعا" کمتر کسی در ظاهرحاج آقا سید طاهر آیت اللهی یک دکتر در پزشکی و یک ثروتمند می دید . ایشان از زمان اجبار رضا خانی مکلٌا شده بودند و از کت و شلوار و کلاه شاپو استفاده می کردند . بگمانم هیچگاه کراوات نبسته بودند ؛ و با حفظ ریش یا درواقع « ته ریش » (2) ، احتراز از پوشیدن پیراهن یقه انگلیسی ، پوشیدن پیراهن سفید یقه آخوندی و... ، باصطلاح « حفظ ظاهر » می کردند ؛ و وفاداری خود را به روحانیت شیعی – اسلامی نشان می دادند .

با وجود توانائی مالی کافی به ندرت دیده ام که کت و شلوار نو بر تن داشته باشند . اصولا" رنگ لباس مکلٌاها تا حدود بسیار زیادی به رنگ کلاه شاپو آنان مرتبط می شد (3) که اکثرا" به رنگ طوسی یا قهوه ای بود ؛ و عموما" ساده و بدون نقش استفاده می کردند و به این ترتیب بی اعتنائی خود را به زرق و برق جهان نشان می دادند و قاعده بر این بود که الگوی جوانتر ها قرار داشته باشند . با این وجود به ما نوجوانان و جوانان دهه های 1340 و 1350 کوچکترین ایرادی در لباس و آرایش ظاهری مو نمی گرفتند ؛ و البتٌه تشویق هم نمی کردند .

 

(1( 1 ) تا به خاطر می آورم آقایان بر حسب لباس به چند گروه عمده تقسیم می شدند :

-      روحانیان با عمٌامه ، پیراهن یقه آخوندی سفید ، قبا و ردا و لبٌاده و عبا ( غالبا" نائینی ) و نعلین یا گیوه یزدی در تابستان

-      مکلٌا های اعیان با کلاه شاپو ، کت و شلوار و یقه ی آخوندی یا به ندرت یقه ی انگلیسی و بین آنها هم معدودی با کراوات ، کفش ؛ یا گیوه یزدی در فصول گرم تابستان ، بهار و تاحدودی پائیز .

-      افرادی غیر روحانی و غیر یقه سفید ، باصطلاح سنٌتی با شال سفید بر سر ( مگر آنکه از سادات باشند ) و قبا و ردا و کفش یا گیوه ی درجه دو

-      گروهی با عرقچین بر سر و...

-      گروهی هم که گویا به تدریج زیاد و زیاد تر می شدند سر برهنه ها یا به کنایه ی این که سنٌت شکنی می کنند « مزلٌف » ها که کلاهی به سر نمی نهادند ... و لباس یقه سفید ها را داشتند .

-      (2) ریش به نوعی نشانه ی میزان روحانیت و تقوا و تقدس دارنده ی آن بود و بنابر این مثلا"

-      ریش بلند برای حضرات آیات

-      ریش یک قبضه برای حجج اسلام

-      ریش کوتاه مثلا" به بلندی دو – سه سانتیمتر برای مقدس ها و بقیه هم در هرحال از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر که در این مورد بیشتر از سایر موارد زیبائی یا آمدن ریش به صاحب آن هم شرط بود و به آن ته ریش می گفتند .

((3) کلاه شاپو بردو نوع بود :

(3- حصیری سفید رنگ برای فصول گرم

- شاپو که از نمد بود و برحسب مرغوبیت نمد و شکل آن بهترینش مورد استفاده ی یقه سفید ها بود و از انگلیس وارد می شد و درجات متوسط و نامرغوب ترش را لوطی ها و ... استفاده می کردند ؛ و امٌا همیشه سعی بر این بود که رنگ کت و شلوار با رنگ کلاه همآهنگی داشته باشد و از این رو کت و شلوارها بیشتر به رنگ طوسی – فلفل نمکی – قهوه ای تیره و...بطور کلٌی باصطلاح چرکتاب و بدون نقش باشند یا حدٌ اکثر راه راه باریک داشته باشند 


برچسب :
نوشته شده در دوشنبه نهم 5 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (3)

روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (3)

( دکتر ) حاج سید طاهر آیت اللهی

حاج سید طاهر آیت اللهی ، فرزند آیت الله آقا سید محمٌد آیت الله بن آیت اللٌه العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی .

از طرف مادر : فرزند بی بی خاتون بنت آقا شیخ اسماعیل بن آقا حاج شیخ مهدی بن آقا حاج شیخ محمد بن آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی .

با جناق آیت الله العظمی آقا حاج شیخ جلال الدین آیت اللهی تفتی

متولد 1322 قمری / 1282 خورشیدی ؟ که به قولی در حوالی 1300 خورشیدی ازدواج کرده اند

از طلٌاب بسیار ممتاز حوزه ی علمیه یزد به مرکزیت حوزه ی علمیه خان در اواخر قرن سیزدهم خورشیدی بوده اند .

مدیریت حوزه علمیه یزد تا حوالی 1347 قمری / 1307 خورشیدی ؟ بر عهده ی پدر بزرگشان ، آقا سید یحیی ، به معاونت آقا سید محمد آیت الله ، آقا سید احمد مدرس ، آقا شیخ احمد علومی ، و حاج میرزا علی آیت اللهی بوده است که قاعدتا" از استادان ایشان به شمار می روند ؛ و امید بر این بوده است که ایشان در مراحل تحصیلی به مرجعیت و جانشینی پدرِ پدرشان ، آقا سید یحیی نائل آیند .

امٌا ایشان با وجود ایمان و حتٌی تقدس ، به مدرنیسم معتقد بوده در همان جوانی ( که گفته می شد به کسب جواز اجتهاد نائل آمده بوده اند ) ، ضمن تحصیلات حوزوی در شهر یزد و غیر یزد ، به تحصیلات عالی در رشته دندانپزشکی پرداخته اند ؛ و طبیعتا" با سختگیری های رضا خانی در حوالی سال 1308 خورشیدی تغییر لباس داده مکلٌا شده اند ؛ نزد بسیاری از مردم غرب شهر یزد به دکتر حاج سید طاهر آیت اللهی مشهور شده جزو بنیانگذاران و از اعضاء اصلی نظام پزشکی یزد بوده اند .

( ادامه دارد )


برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه پنجم 5 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
مگر یزد چند نفر آخوند و منبری می خواهد ؟!

 

مگر یزد چند نفر آخوند و منبری می خواهد ؟!

بیش از سه دهه ی اوٌل انقلاب به تخصص هایم در آمایش ، برنامه ریزی و اقتصاد فکر کردم و جامعه شناسی ، انسانشناسی ، مردم شناسی و تاریخ شفاهی برایم عشق و سرگرمی بودند . با این وجود هیچگاه در این حوزه هم سهل انگاری نکردم . در تاریخ شفاهی در باره یک موضوع به نقل ها و روایات متعدد و هرچه بیشتر نیاز است و نمیتوان به یک نقل قول روایت کرد . بنابر این موضوعی را که فقط از یکی از عموهایم شنیده ام در اینجا میآورم تا ببینم قول دیگری هم آن را تائید می کند یا خیر .

عمویم می گفت یکی از روحانیان بزرگ یزد که مقام آیت اللهی داشت ؛ با روی کار آمدن رضا خان و تنزل تدریجی جایگاه روحانیت در دستگاه حاکمه یزد ، و پرداخت وجوهات از سوی مردم ، بخصوص به وی که پدر در پدر خراسانی بود و روحانیان خراسانی یزد معمولا" خود را وابسته به حکٌام می دانستند ؛ و از آنجا بود که خود و طلٌابشان کسب معاشی قابل توجٌه می یافتند ، برای حفظ و توسعه ی جایگاه خود ، برای آیت الله العظمی آقا سید یحیی پیغام فرستاد که سهمی برای حوزه ی من قائل شوید که میخواهم تعدادی طلبه هم از قم و اصفهان به یزد بیاورم ...

آقا آسید یحیی فرموده بودند که مگر یزد چند نفر آخوند و منبری می خواهد ؟! ؛ همین عدٌه موجود هم نمیتوانند به درستی امرار معاش کنند و خدای ناخواسته ممکن است منحرف شوند ؛ پرداخت از بیت المال به آنها هم حدٌی دارد ... حال آنکه در حال حاضر قاضی و وکیل و ...و طبیب و ... کم داریم ؛ آیا در حوزه ی شما این نیاز های خلق الله تدریس می شود ؟.

عمویم می گفت بنابر همین اعتقاد آقا آسید یحیی از زمان مشروطیت بود که برخی از نوه ها و حتی فرزندان آقا سید یحیی به علوم جدید برای رفع نیاز مردم کشیده شدند که از جمله وارد امور وکالت ، قضاوت ، سردفتری ، طبابت و.... شدند و از آنجمله نوه ی ارشدشان ، آقا سید طاهر آیت اللهی ، که با آنهمه هوش و ذکاوت میتوانست یک آیت الله العظمی شود ؛ با وجود تحصیلات حوزوی ، ادامه تحصیل در حوزه علمیه یزد و اصفهان را رها کرد و در تهران به تحصیل دندانپزشکی پرداخت ...


برچسب :
نوشته شده در شنبه بیست و چهارم 4 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (2)

 

روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا از بیداد رضا شاهی در یزد (2)

آقا سید محمد آیت اللهی – بازرگان

آقا سید محمدبن آقا سیٌد محمد صادق بن آقا سید رضا بن آقا سید حسن بن آقا سید محمد بن آقا سید جعفربن  آقا سید ابراهیم ، از احفاد شاه چراغ شیراز و از سادات موسوی ، متولد 1286 (1) هجری خورشیدی گرچه تا حوالی 25 سالگی معمم و ملبس به لباس روحانیت بوده اند ؛ و تحصیلاتی بسیار مترقی در حوزه ی علمیه خان یزد داشته اند ؛ شاید چون پدر و پدر جدٌ خود که هردو اصولا" بازرگان بوده اند ؛ گرایشی به مرجعیت دینیِ مردم بودن و تبلیغ و وعظ و خطابه نداشته اند ؛ و در حوزه مذهب از تجدد گرا ترین و شاید تجدد گراترین حوزویان یزد بوده اند (2) .

در حوزه فعالیت های اجتماعی از فعٌال ترین و خیٌر ترین ، در حوزه فعالیت های اداری از پاکدست ترین ، و در حوزه فعالیتهای اقتصادی یکی از امانتدارترین و موفق ترین بازرگانان اخلاقی یزد بوده اند .

گفته می شد که ایشان قریب الاجتهاد بوده اند (3) ؛ و فراست و زیرکی ایشان در علوم دینی به حدٌی بوده است که کمتر طلبه ای طرف مقابل بحث های متداول در حوزه علمیه در برابر ایشان می شده است ؛ و حتی درحوالی  1330 - 1340 که ایشان همچنان مشتاق بحث دینی با سایر حوزویان بوده اند به ندرت روحانی ئی تاب بحث با ایشان را می آورده است ؛ اکثرا" از بحث با ایشان اجتناب کرده ایشان را منور الفکر معرفی می کرده اند .

با این وجود ایشان که از حوالی 1305 هجری خورشیدی در عنفوان جوانی پدر ارجمند خود را از دست داده و عملا" تکفل برادران و خواهران خردسال خود را داشته اند ؛ عامل اصلی انتخاب رشته حقوق ، در دانشگاه ، و انهم با گرایشاتی کاملا" اسلامی برای دوبرادر کوچکتر خود ، آقا سید علی و آقا سید احمد ، گردیده اند .

ایشان علاوه بر نزدیکان خود ، سبب اشتغال لااقل بیست سی نفر از اعضاء اصلی و وابسته دودمان آیت اللهی یزدی ، وابستگان دودمان و غیر از ایشان گردیده اند . و خود با وجود آنکه ، ازجمله بین 1320 – 1325 می توانسته اند به مقام های عالی اداری ، به خصوص در شرکت های دولتی ، در یزد برسند با حفظ پاکدستی لازم مشاغل آزاد و در واقع تجارت ( در حوزه ی پارچه – فرش – ادویه و چای -  قند و شکر و.... لاستیک اتوموبیل ) را ترجیح داده اند .

فرزندان ایشان نیز تقریبا" به تمامی و در مکتب ایشان ، مردمدوست ، مردمدار و از نخبگان سطح خود ( در بازرگانی – خلبانی – مهندسی و معماری و ... ) بشمار می روند .

 (1) ایشان سه – چهار سال از پدر نگارنده ی این سطور بزرگتر و به این اعتبار متولد حوالی 1281 – 1282 هجری خورشیدی بوده اند ...

(2) جلساتی مداوم از زمان قیام ملٌی وجود داشته است که از جمله ی اعضای اصلی آن آقا سید علیمحمد وزیری – آقای افصح زاده – آقا سیدمحمد آیت اللهی ( مگر در زمانی که در اصفهان سکونت داشته اند ) – آقا میرزا جواد آیت اللهی – احمد آقا علیین ( بازرگان ) – آقا میرزا محمد آیت اللهی ( در سالهائی که در یزد سکونت داشته اند ) – آقا جعفر آقا آیت اللهی – و.... بوده اند ؛ که حتی گاه آقا سید علی اکبر موسوی و آقا ابوالحسن حائری زاده ، سیاستمداران مشهور آن زمان در ایران ، زمانی که به یزد می آمده اند در آن شرکت می کرده اند . این جلسه که در حوالی 1330 به میهمانی ناهار دوره ای بین آقا سید محمد – آقا میرزا جواد – احمد آقا و آقا جعفر آقا و گاه نفراتی دیگر منحصر شده بود را به یاد می آورم و محبٌت بسیار زیاد ایشان را که تصوٌر میکردم لابد خود فرزندی ندارند ....

(3) آقا سید محمد آیت اللهی پس از فروپاشی حوزه علمیه یزد و ازدواج با خانم کوچکزاده ، بین 1315 و 1320 ؟ در اصفهان ساکن و شاغل بوده اند و احتمالا" چون بسیاری از اعضاء دودمان آیت اللهی یزدی از آقا سید ابوالحسن اصفهانی جواز اجتهاد داشته اند ؟ . البته ایشان در پی جواز نبوده اند و بفرض کسب جواز هم آنروزها مجوز اجتهاد چون امروز یک ملاک بزرگ روحانیت محسوب نمی شده است .  


برچسب :
نوشته شده در پنج شنبه پانزدهم 4 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا : از بیداد رضا شاهی در یزد (1)


روحانیان « آیت اللهی » مکلٌا : از بیداد رضا شاهی در یزد (1)

آقا شیخ محمد آیت اللهی ، فرزند آقا شیخ علی فیروز آبادی

متولد 1316 قمری / 1278 خورشیدی ؟

تحصیلات حوزوی را در یزد داشته اند

طی مذهب زدائی های رضا خانی به سوی نهادهای اداری – مذهبی دولتی جذب شده با عنوان ریاست دفتر دادگستری یزد مشغول ، و بالاجبار مکلٌا گردیده اند .

در زمان ریاست ایشان ، دفتر دادگستری یزد نقش بسیار مهمتری داشته است

بنا به نقش تمرکزی دفتر و روحیه دینی – اخلاقی – نیکوکاری و باصطلاح کسب ثواب و حسنه ، بسیاری از دعاوی را در همان دفتر دادگستری یزد رتق و فتق کرده فیصله می داده اند ؛ چنانکه غالبا" پرونده ای تشکیل نمی شده است .

در سالخوردگی بیماری مزمن ریه از فعالیتهای ایشان کاسته است

تعلق خاطر ایشان به مسؤولیت دینی و روحانیت چنان بوده است که پیشوند شیخ را به نام فرزندان ذکور خود اضافه می نموده اند ؛ و فرزندانی مذهبی به جامعه هدیه کرده اند که مشهورترینشان آقا شیخ علی آیت اللهی روحانی ، واعظ ، سخنران مشهور و خطیب و دبیر فرهنگ یزد بوده اند .

فرزند ذکور سوٌم ایشان ، جناب آقا شیخ مهدی آیت اللهی ، فرهیخته ادبیات در اصفهان و دبیر نمونه ادبیات در آموزش و پروش یزد با وجود بازنشستگی همچنان به فعالیتهائی اجتماعی می پردازند .

ایشان در سال 1349 در یزد درگذشته در مقبره اختصاصی جدٌ خود ، آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی به خاک سپرده شده اند .

روحشان شاد و یادشان گرامی

·        این سایت از هرگونه یادداشت تکمیلی در معرفی آن شادروان استقبال کرده بدونِ ، یا با نام نویسنده یادداشت ، در همین بخش میآورد



برچسب :
نوشته شده در سه شنبه سیزدهم 4 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانیان مکلٌا از طایفه آیت اللهی یزدی

روحانیان مکلٌا از طایفه آیت اللهی یزدی

لباس روحانیت معمولا" یک مُشَخِص یا علامت ممیزه روحانیان از سایرمردم است .

چنین لباسی متاسفانه در طول تاریخ مورد سوء استفاده ی کسانی قرار گرفته است که بدون داشتن سواد وصلاحیت مربوط به منظور نوعی اشتغال و کسب درآمد ، پرستیژ اجتماعی یا حتی گریز از خدمت اجباری ( خدمت وظیفه عمومی که شامل طلاب علوم دینی نمی شده است ) ، از آن استفاده کرده اند ؛ بخصوص که هرکس وارد حوزه ی علوم دینی می شده است حق مشروع ملبس شدن به لباس روحانیت داشته است ؛ و پس از حتی چند روز ترک تحصیل کرده از لباس روحانیت استفاده می کرده است . لذا جریان مجوٌز لباس روحانیت پوشیدن و بخصوص عمٌامه بسر گذاشتن در حضور جمعی دیگر از روحانیان ، به عنوان شاهد ، به وجود آمده است .

« طلاب معمولاً پس از اتمام لمعتین - پایان دوره‌ی مقدمات- معمم می‌شوند و لباس روحانیت می‌پوشند. در گذشته بسیاری از همان ابتدای طلبگی ملبس می‌شدند، اما پس از گسترش حوزه‌های علمیه برای مدیریت و نظارت روحانیون، اتمام مقدمات را شرط پوشیدن لباس قرار دادند . »..

پس از سختگیری های دوران رضاشاه در باره روحانیت شیعه ی دوازده امامی و از جمله به بهانه ی همین سوء استفاده ها کسانی که در آموختن علوم دینی خلوص نیٌت داشته اند حتی با کت و شلوار و کراوات در مدرس بزرگان حاضر شده به تحصیلات خود تا درجات بالا ادامه می داده اند ؛ که :

-      برخی پس از اخراج رضا شاه از کشور به لباس روحانیت ملبس شده به امور روحانی پرداخته اند

-      برخی ملبس شده به اموری دیگر اشتغال یافته اند

-       

-      برخی بدون ملبس بودن حتی به تعلیم در حوزه ها اشتغال داشته اند که از همه مشهور تر آیت الله العظمی جهانگیر خان قشقائی – آیت الله ابوالقاسم گرجی – و... حجت الاسلام سید جعفر شهیدی می باشند .

-      برخی نیزبدون آنکه به لباس روحانیت ملبس باشند و حتی با لباس کت و شلوار و کراوات و کلاه شاپو ، حتی با ریش تراشیده ، در مشاغلی که غیر روحانیتی شناخته می شده است ، نقش دین در جامعه را مستحکم نموده اند

-       

به دو گروه اخیر « روحانیون مکلٌا » لقب داده اند ؛ مکلٌا دارای مفهوم وسیع تری هم شده است :

« مکلا در مقابل معمم است. مُعَمَّم یعنی کسی که عمامه بر سر دارد و مُکَلّا واژه‌ی خودساخته از کلاه است، یعنی کسی که کلاه بر سر دارد. این واژه در زمانی رواج یافته است که پوشیدگی سر و کلاه داشتن در میان مردم رواج داشت و اینک بر هر غیر معممی اطلاق می‌شود . »

 

( ادامه دارد )


برچسب :
نوشته شده در چهارشنبه هفتم 4 1396 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
... و حال آیت اللهی های یزدی به بزرگان خود افتخار می کنند .


... و حال آیت اللهی های یزدی به بزرگان خود افتخار می کنند .


همانطور که از صدر اسلام تا ذیل اسلام مکاتبی متفاوت و از همه مهم تر مکتب شیعه و آنگاه از صدر شیعه تا ذیل شیعه مکاتبی متفاوت و از آنجمله مکتب اصولی ( شیعه دوازده امامی ) به وجود آمده است در همین مکتب شیعه دوازده امامی که آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی از نخستین پرچمدارانش بوده است نیز دکترین ها یا مکاتبی مختلف سربر آورده است که برخی چون مکتب امام خمینی (ره) تدوین شده به کتابخانه ها راه یافته اند و برخی دیگر باری به هر تقدیر ادامه ای دارند.

مکتب آخوند ملٌا اسماعیل با وجود مستندات موجود تدوین نشده است .

مکتب حاج میرزا علیرضا شریف یزدی ، جانشین جوان و بلافصل آخوند ملٌا اسماعیل ، نیز که گویا نخستین مکتوبش توسط اعضاء قدرتمند یک فرقه در آن روزگار جمع آوری و محو شده است ، پس از آن با وجود مستندات کافی مدوٌن نشده است .

آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی که در نیمه دوٌم حیاتِ بسیار پر برکت خود در راس امور شرعی یزد ( و برخی از نقاط کرمان ، جنوب خراسان ، و... ) قرار داشته اند ؛ چندان معتقد به مکتوبات نبوده اند ؛ نوشته هایشان را چاپ و منتشر نکرده اند ؛ به آیات تحت تدریس خود ، به این دلیل که مردم باید شما را قبول داشته باشند و نه فقط من ، مجوٌز اجتهاد نمی داده اند ؛ و مکتب ایشان نیز که گویا قرار بوده است توسط فرزندشان آقا سید جواد تدوین شود با شهادت آقا سید جواد در جنگ روحانیان کربلا برعلیه لشکر انگلیس نا فرجام مانده است .

چرا ما امروز به یاد دکترین ها و از جمله دکترین آقا سید یحیی افتاده ایم ؟

- چون ایشان رحلت حضرت رسول را در اولویت عزاداری ها می دانسته اند و تا اواخر عمر خود در آن روز ، همچنان که در شب وفات امیر مؤمنان و شب عاشورا ، به منبر می رفته اند .

بنا به این سنٌت ، پس از ایشان آیت الله ثقة الاسلامی ، حجة الاسلام آقا شیخ احمد علومی ، حجة الاسلام آقا سید احمد مدرس ، و حجة الاسلام آقا سید محمد آیت الله نیز در این روز در بزرگترین مجامع عزاداریِ شهر حضور می یافته اند .

آقا شیخ غلامرضا کوچه بیوکی نیز در اواسط دهه 1340 در مقام شیخوخیت روحانیان یزد و طبس در بزرگترین مجلس حضور می یافتند تا نوبت برسد به حجت الاسلام شهید محمد صدوقی که در حرمت نهادن به رسول الله و مردمداری خود شهره یزد و تا حدودی تمام ایران بوده اند و...

... هیچگاه اجازه نداده اند که افکار و عقاید عوام از هر قشر و مسلک بر اسلام راستین و سلسله مراتب حقیقی آن چیره شود .

عزاداریهایتان قبول . التماس دعا 



برچسب :
نوشته شده در دوشنبه هشتم 9 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روضه خوانی های یزد از عهد کریمخان زند

روضه خوانی های یزد از عهد کریمخان زند


به احتمال قریب به یقین تعزیه و روضه خوانی های یزد ، کهگفته می شد از عهد کریمخان زند وجود داشته است ، از زمان محمد تقی خان بافقی یزدی شروع شده است ؛ و در ابتدای حکومت قاجاریان با بنیان گرفتنِ حوزه علمیه شیعه دوازده امامی توسط شیخ جعفر کاشف الغطاء نجفی ، که حدود یک سال در یزد مقیم بوده و همسری یزدی اختیار کرده بوده است ؛ و آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی ، به همٌت آقا سید سلیمان طباطبائی نائینی یزدی ، شوهر خواهر ملٌا اسماعیل ، که شاید بنیانگذار روضه خوانی در یزد و شاید از این شهر در کلٌ ایران بوده باشد ، در حوالی سال 1205 شمسی به مجامع عمومی کشانده شده و خیز برداشته است .

مقتل نویسی ها توسط روحانیان شیعه دوازده امامی یزد شاهدی بر زمان و مکان و چند و چون عزاداری های حسینی در یزد می باشند که از بزرگترین شاهدان آن وجود « خانه ی امام حسینی » است .

صرفنظر از سید سلیمان که بزرگ خاندان مذهبی آثاری زاده ، سلیمانی و ... است ؛ بنظر می رسد که اصحاب مکتب آخوند ملٌا اسماعیل ، از جانشین بلافصلش در حوزه یعنی حاج میرزا علیرضا شریف ، پدر جدٌ حاج میرزا علی شریف ( آیت اللهی ) ، داماد ارشد آیت الله العظمی آقاسید یحیی موسوی یزدی ، گرفته تا شخص حاج میرزا علی ، داماد و از نوٌاب آقا سید یحیی در حوالی 1300 شمسی ، کمتر به مقتل نویسی و روضه خوانی های آنچنانی می پرداخته اند .

در زمان مشروطیت که روضه خوانی ها در یزد روز به روز بیش از پیش گسترده می شده اند چندان نامی از آیت اللهی های گرد آمده در حوزه آقا سیدیحیی بین واعظان شهیر مشاهده نکرده ایم ؛ و در جمع منبری ها نیز روضه بخش اصلی منبر آنان را تشکیل نمی داده است که روضه خوان نامیده شوند ؛ و برحسب مراتب علم و فضل خود در مراتبی چون واعظ و فراتر از واعظ قرار می گرفته اند .

بنا به تاریخ شفاهی ازمشاهیر منبری یزد در آن زمان حجت الاسلام والمسلمین آقا میرزا محمد جعفر شریف یزدی پدر حاج میرزا علی آیت اللهی بوده اند که روضه را در انتهای هر منبر خود مختصر می داشته اند و به عنوان یک روحانی انقلابی و مردمی تشابهاتی میان جریان کربلا و جریان روز یافته آن را بر علیه حکام وقت ، به خصوص میرزا فتح الله خان مشیر که مستوفی ، کفیل حکومتی یزد و مجموعا" مرد قدرتمند این ناحیه بوده است اقا مه می کرده اند . رحم الله .

( ادامه دارد )



برچسب :
نوشته شده در يکشنبه هجدهم 7 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
روحانی هم وظیفه ای دارد که وقت می گذارد و باید از قبل آن زندگی کند ...


روحانی هم وظیفه ای دارد که وقت می گذارد و باید از قبل آن زندگی کند ...


رسم بود ، یا به قول پدرم مرحوم آقا میرزا جواد آیت اللهی ، رسم بدی بود که امامت مسجد  پس از فوت امام جماعت ؛ تا حدٌ ممکن به یکی از پسرانش که روحانی بودند ، و آنهم ترجیحا" پسر ارشدش ، منتقل شود ؛ حتٌی اگر یک یا چند روحانی صالح تر از وی در محل حضور داشتند یا داوطلب برعهده گرفتن آن مسؤولیت بودند .

از این رو بعد از فوت پدر بزرگم ، مرحوم مغفور حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی آیت اللهی ( شریف - مصلٌائی ) ، مردم محل چنان که رسم بود بعد از سوٌمین مجلس ترحیم ، پدرم را به محل امامت جماعت پدرش ، مسجد مصلٌی عتیق (1) برده بودند حال آنکه ایشان نه تنها ملبٌس نبوده است بلکه در حوالی 1318 - 1319 تحت فشار سازمان اداری کشور ، که در آنجا مسؤولیتی اداری داشته است ، نه تنها ملبس نبوده است و به اصطلاح کراواتی بوده است بلکه ریش هم کوتاه کرده بوده و .... هیچکدام از سایر برادران هم روحانی نبوده اند . ( یکی بعدا" بدون آنکه تحصیلات کافی داشته باشد ملبس شد ... )

پدرم پس از نخستین نماز جماعت با تشکر از مردم محل که ایشان را به هرصورت قبول داشته اند ( و تا سالهائی مدید به منظور امور شرعیه به ایشان هم مراجعه می کردند ) به سراغ یکی از روحانیان صالح رفته ایشان را به جای خود می گمارند و تا چند هفته نیز همه نوبت های نماز را ماموم ایشان می شوند تا وضعیتی عادی برقرار شود .

حدود پنجاه و پنج سال قبل از این ( 1341 ؟ 1342؟ ) که رمضان به وسط زمستان افتاده بود ، به اصطلاح آن روزها وضع بازار کساد بود و به طور کلٌی معیشت مردم تنگ شده بود . اواسط ماه مبارک خادم مسجد مصلی عتیق به درب منزلمان آمد با این گزارش به پدرم که وضع مسجد خراب است ؛ به زحمت میتوانیم آن را گرم کنیم چه رسد به اینکه یک چای هم به مردم بدهیم . اکثر شب ها حتی هیچکس چند دانه نقل آلوچه ای برای افطار نمی آورد یا حتی خرمای بافقی ، چه رسد به زولبیا - گوش فیل و... گویا آقا هم می خواهند برای لیالی قدر طلبه ای را به جای خود بگمارند و خود در جای دیگری روضه خوانی و مراسم داشته باشند ...

پدرم هم در آن سال با اینکه سردفتر اسناد رسمی و سردفتر ازدواج بودند وضعیت مالی خوبی نداشتند ( چند ؟ قسط وام بانکی می پرداختند ) و به من گفته بودند ممکن است امسال نتوانم پارچه فاستونی برای کت و شلوار نوروزت بخرم و ...همه ناراضی و بیش از همه روحانیان ناراضی بودند . ... با اینهمه به خادم مسجد گفتند فردا بیاید و فردایش مختصر پولی به وی داده گفتند مراسم را به هرحال برقرار کنید ؛ پسر بزرگم نیست و این پسرم ، علیرضا ، هم نباید به مسجد بیاید ( بیماریی داشتم که حدود یک سال طول کشید و آنهم مخارجی داشت ... ) ؛ من و سه - چهار نفر از برادرهایم به مسجد می آئیم و پاکت روحانی را هم هرکس که باشد من می دهم ( بعدا" گویا مقداری از مبلغ را هم عموی دومم و برادر بزرگم پرداخته بودند ) امٌا امام مسجد ندانند که هزینه را چه کسی تقبل کرده است ... در آن مراسم در هر سه شب پدرم ، عموهای دوٌم ، چهارم و ششمم ، برادر بزرگم که در تعطیلات فراغتی یافته بود و گاه به گاه خود من ، برای مدتی کمتر از یک ساعت ، هرشب شرکت داشتیم و مسجد رونقی دیگر یافته بود .

می گفتند که آن سال از همه سالها پررونق تر بوده است و صدای گریه و لابه مردم حاضر در مراسم تا چند کوچه و خانه آنطرفتر می رفته است ...

در آنچنان اوضاع دشواری پدرم بخش قابل توجهی از مخارج آبرسانی به محل را نیز بر عهده گرفته بودند ! و این بود که برادرم بخشی از مخارج خانه را برعهده گرفت ؛ قرار شد من به جای یکی از کارمندان دفتر پدرم که به جای دیگری رفته بود تا شاید حقوق بیشتری دریافت کند روزانه دوساعت در دفترش کار بکنم ؛ و مرحوم والده از طرفی یک خیاطخانه زنانه به راه انداختند ؛ و از طرفی در محلی چسبیده به منزلمان یک مرغداریِ خانگی .... 

(1) پدرشان مقام امامت جماعت نوبت صبح ، و تولیتِ غیر رسمی مسجد جدٌش آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی را هم بر عهده داشته است که روز پس از فوت وی یکی از ساداتِ ؟ طلبه ی یزد به آنجا رفته به جای امام جماعت متوفی نماز می گزارد و پس از شماتت برخی از مامومین و کسبه ی محل از این عملِ خود سرانه ، در برهه ای که یزد یک مدیریت متمرکز روحانی نداشته است و آقا شیخ غلامرضا کوچه بیوکی هم که در اینگونه مواقع نقش ریش سفیدی را ایفاء می کرده است در یزد حضور نداشته است ، فردای آن روز پس از اذان صبح به درب منزل حاج میرزا علی رفته پس از کوبیدن کوبه به پاسخ دهنده ازداخل منزل می گوید : به شیخ جواد بگوئید که من رفتم در مسجد ملٌا اسماعیل با اجازه ایشان نماز بگزارم ! ... 



برچسب :
نوشته شده در يکشنبه ششم 4 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر
اندر ضربت خوردن امام علی (ع)

از : حاج میرزا کاظم آیت اللهی متخلص به ادیب یزدی



در مدح مناقب مولای متقیان امیر مؤمنان


 و مرثیه شهادت آن شاه ولایت


علی که اوج گرفتی ز تیغ او اسلام

زدی نه جز به رهِ مستقیم حقش گام


به ذوالفقار سر کافران فکند به پای

به نفع حق برسانید غزوه ها انجام


بُد از هزیمت کفٌار نیتش ، تنها

رضایت ملک ذوالجلال والاکرام


بها گرفت ز آراء انور وی شرع

امور دین به تدابیر او گرفت نظام


فتاد لرزه بر اندام کافران از بیم

برای رزم ، برآمد چو تیغ او زنیام


ز ذوالفقار کجش راست گشت دین خدا

به رهنمائیش آئین حق گرفت قوام


دریغ و درد که از کجروی دهر هنوز

نیافته ز بلاغش امور شرع تمام


ز تیغ کینِ مرادی به مسجد و محراب

ز خون فرق و سرش گشت ریش او گلفام


ز ضرب تیغ پر از زهر گوشه محراب

چنان فتاد که بودیش نی توان قیام


ورا به خانه حسین و حسن رسانیدند

بگشت بستری از ضعف آن امام همام


ز فرط سوزش زخمی که زهر آگین بود

به پیچ و تاب بُدو پابه پای سود مدام


دگر نه تاب سخن گفتن و شنیدن داشت

به دیده صبح جهان آمدش سیاه چو شام


چو یافت روز دگر درد خود کمی تسکین

گشاد بهروصایا و موعظت ها کام


در او پدید شد آثار مرگ بعدِ شبی

برفت یکسره تابش ز تن در این هنگام


ببست دیده ز دنیا و جان به جانان داد

رها ز حزن و الم گشت و محنت ایٌام


به هر زمان که کند یاد این حدیث ادیب

روان گداز شود ، وز دلش رود آرام


از این مصیبت عظمی زمین و عرش گریست

عزا گرفته از آن قدسیان به عرش تمام


گریست هر نبی و هر ولی به خلد ، و گریست

به ویژه فاطمه با یاب خود بنی ِ کرام


گریستند همه جنٌ و انس و حیوانات

تمام ذرٌات در سوگ پیشوای انام


.

برچسب :
نوشته شده در جمعه چهارم 4 1395 توسط agasyyidyahya | لينك ثابت | (0) نظر

X